+
۱

تخــــــــــــــــــیل تمرکز - چالش====>شاهین (اینجا کلیک کنید)

تخــــــــــــــــــیل تمرکز - چالش====>شاهین

نزدیک نزدیکتر شد تا رو پشت بام فرود آمد

شاهین اسم پسری حدودا 25ساله بود که بالهایی بزرگ مانند شاهین داشت... شاهین لقب اوبود.....از بچگی این بال ها را داشته و به خاطر همین مدام خود را مخفی میکرده.....



سارا به طرف او رفت وحشت در چشمانش موج میزد و حالتی نگران در چهره شاهین مشخص بود...

شاهین چهره جذابی داشت البته نه جذاب تر از سارا

سارا نگاه محتاطانه ای کرد و پرسید:

*چی شده؟قضیه چیه؟



شاهین با شتاب به سمتش رفت...سارا خودرا کنار کشید...هیچگاه به مردها اجازه ی ورود به حریم خصوصی اش را نمیداد...

شاهین عذرخواهانه گفت:میخواستم ببینم سالمی یا نه!







سارا هنوز مضطرب بود و نمیدانست چه اتفاقی افتاده و درآینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد

سکوت بینشان حکم فرما بود

پس از چند ثانیه شاهین پیشنهاد کرد که به پناهگاه روند و سارا چند روزی آنجا باشه تا همه چیز کاملا مرتب شه.



فکر خوبی بود ولی درس و خانواده سارا چه میشدند؟!

شاهین به اون اطمینان داد که به خانواده اش خبر میده و درس ها هم رو به اخره تنها برای امتحانات باید برگرده...

به نظر همه چیز خوب میومد تنها مشکل چگونگی رفتن به پناهگاه بود!

هیچ راهی برای رفتن سریع وجود نداشت مگر اینکه................

بله!با شاهیــــن

 

رای دهندگان

دیدگاهتان را بنویسید